سرِ ناکسان را بر افراشتن
ز ایشان امیدِ بهی داشتن
سرِ رشتهی خویش گم کردن است
به جیب اندرون مار پروردن است
درختی که تلخ است وی را سرشت
گرش در نشانی به باغِ بهشت
گر از جوی خلدش به هنگامِ آب
به بیخ انگبین ریزی و شهدِ ناب
سر انجام گوهر به کار آورد
همان میوهی تلخ بار آورد